- او وهر
مجرای آب، آب راهه، راه آب بین منازل
معنی او وهر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(اُ هَُ وْ وَ / وِ)
لغت نامه دهخدا
صوتی است که در مقام تعجب بکار رود: قرار است پروفسور راک راه تازه ای بدنیا پیشنهاد کند. اوهوه ! راه تازه ! (سایه روشن صادق هدایت ص 17)
این کلمه در بیت ذیل از نظام قاری آمده است اما معنی آن روشن نیست شاید نام نوعی پارچه باشد:
آنکه خیاط برد پارچه از رو وارش
پنبه حلاج چرا کم نکند از کارش،
نظام قاری (دیوان ص 86)
آنکه خیاط برد پارچه از رو وارش
پنبه حلاج چرا کم نکند از کارش،
نظام قاری (دیوان ص 86)
(لِ دِهْ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان آورزمان شهرستان ملایر واقع در 35هزارگزی باختر شهر ملایر، کنار راه مالرو بیخوران به دهلق. جلگه، معتدل و مالاریائی. دارای 492 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
(اُ غُرْ)
لغت نامه دهخدا
شگون و فال نیک.
- اوغور بخیر، مسافر را گویند، یعنی سفر خجسته و نیک عاقبت باد. (ناظم الاطباء)
- اوغور بخیر، مسافر را گویند، یعنی سفر خجسته و نیک عاقبت باد. (ناظم الاطباء)
موجب و سبب و غرض: (و هیچ کاری نباشد و هیچ از بهری نباشد و آن از بهر محبوبست) (معرف بها ولد)، برای بخاطر (و گاه با (را) بکار میرود) : (رسم ناخفتن به روز است و من از بهر ترا بی سن باشم همه شب روز باشم با وسن) (منوچهری) (از بهر برزیگری را) (ترجمه تفسیر طبری ج 1 ص 46) (از بهر تصحیح اعتقاد اهل ایمان را) (کشف اسرار ج 1 ص 47) توضیح این کلمه زم اضافه است
ترکی خوشی فراوانی شگون (گویش گیلکی) سمت و مقصدی باشد که بان طرف رو کنند، برکت سعادت. یا اوغور بخیر. سفر بخیر، یا بد اوغور. بدیمن
برای ما
قورباغه ی آبزی
فضای میان دو خط شخم زده
کنار ما، نزد ما، پیش ما
او جا
بارانی که در کوهستان بارد و جلگه ی پیش روی البرز مرطوب از
خیس و آب گرفته
سوراخی برای خارج کردن سرگین گوساله و گاو یا پشگل گوسفند
آن طرف، آن سو
تره بار
او مر
تره ی آبی، گیاهی که در کنار جویبارها و چشمه ها می روید و مصرف.، آبشار ترهtere هم گویند، آبشار کوچک ناشی از ریزش آب از ناودان چوبی
زیرآبی، شنای زیرآب، زود به زود حمام کردن
حیاط خلوت
اوخارد ارگل، خورنده ی آب، آبشخور دام، کناب آب، محلی در کشتزار که آب در.، جایی که علف و خوراک حیوانات را در آن ریزند، آخور
آبدار هرچیز پرآب، نگهبان آب
گدار، محلی از رود که به سبب عمق کم، جهت عبور مناسب است
آبگیر حوضچه ی طبیعی، تخته ی نازک، اوگیر
جوی آب
آب رسان، آورنده آب، آبیار، میراب